یاران آخرالزمانی
سنگری از سنگرهای دفاع از اسلام ناب و انقلاب اسلامی و دست نوشته ها و خاطرات
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, توسط جواد علی گلی |

بسم الله الرحمن الرحیم

این حقیر یکی از حامیان اصلی ورزش کشور هستم و البته یکی از منتقدین وضع و حال آن از بسیاری جهات. به نظر این حقیر انقلاب اسلامی به رهبری قائد اعظم  حضرت امام خمینی (ره) اساس کشور و نظام منحوس حاکم برآن را زیر و رو کرد ولی این انقلاب در عرصه فرهنگ هم طبیعتا رخ داد ولی بعد از چندی روند آن متوقف شد و عقبگرد خود را شروع کرد و موفقیت های بدست آمده را کم کم از دست داد و کور سوئی هم که در آن عرصه رخ داده بود  به مرور به تاریکی و یا خاموشی گراید که فقط از دور با تلسکوپ بسیار قوی می توانی رگه هائی از تفکر انقلاب را در آن بیابی و این برای انقلابی به عظمت انقلاب اسلامی اصلا خوب نبوده و نیست و این تماما محصول آن است که ما همپای جلودار راه نرفته ایم که هیچ ,بعضا خلاف آن هم راهی دیگر گزیده ایم.طبیعتا ورزش که می شود از زوایائی آن را مقوله ای فرهنگی تلقی کرد از این مهم مستثنی نیست شما خیال نکنید که دشمن غدار برای پوکاندن ما و اضمحلال ما لحظه ای به خود تردید روا می دارد که یکی از ترفندهای او خام کردن ماست به این معنا که ورزش اصلا جای سیاست نیست باید سیاست از ورزش و ورزش از سیاست جدا باشد باید سیاسیون سراغ کار خود بروند و یا مقولاتی از این دست. وزرش از دین جداست و  دین از ورزش . تفکر لائیکی حاکم بر ورزش که از دستاورد رژیم منحوس پهلویست تا بحال در ورزش جا خوش کرده است . اینکه ورزشکار مثل هنرمندان عرصه سینما و تئاتر الگوی خود را دول و ملل غربی می دانند نیز از کاشته های رضا خان و محمدرضا خان پهلوی است و ما  هم اکنون بعد از سی و پنج سال که از پیروزی انقلاب اسلمی می گذردمنادیان آن را را هر روز و هر شب در ورزش خودمان می بینیم البته همه این افراد مغرض نیستند بلکه بعضا افراد نا آگاهی هستند که از فرهنگ خودی اجوف و میان تهی هستند و صرفا سر و صدای آنها به جهت خالی بودن آنهاست  نه به جهت فیوضات آنها.در این مقال فقط به یک بحث فرهنگی اشاره ای به بضاعت خود خواهم داشت جوانانی از سر شور و اشتیاق و  صفای باطنی به سمت ورزش و علی الخصوص ورزش در حد قهرمانی روی می آورند به این امید که به این واسطه حرکت مثبتی از خود داشته باشند و استعداد خود را به منسه ظهور برسانند و گذران معیشت هم داشته باشند منتهی در ورزش ما هیچ مکانیزم صحیح منطبق با معارف و احکام دین مبین و شریف اسلام برای  تربیت ورزشی و اخلاقی او وجود ندارد و ما چیزی به این عنوان تعریف نکرده ایم در نتیجه ورزشکاران  ما در سطح ملی اصلا در سجایا و اخلاق فردی و اجتماعی و ورزشی در این حد نیستند چون ما تربیت رابدون ملزومات آن پیش برده ایم  و اصلا آیا این شدنی است و آیا ما  قائل به این هستیم که یک ورزشکار علاوه بر فراگیری ورزش تخصصی  باید برای زندگی شخصی و اجتماعی و ورزشی خود تهذیب شود تا موثر واقع گردد و مثمر ثمرات فراوان گرددیا نه ماهم از آن دسته ایم که هنرمند ارزشی و غیر ارزشی نداریم و بالتبع برای ما ورزشکار ارزشی و غیر ارزشی فرقی ندارد و اصلا مربیان و یا در کنار ایشان کسی مجهز به این علم هست وجود دارد  یا نه (با عرض معذرت , این بی تربیتی که ما از اهل ورزش اعم از مربی و متربی  می بینیم فکر کنم خانه از پای بست ویران است) همین دوری از این مقوله باعث شده عده ای مثل کفتار بجان ورزش و ورزشکار بیفتند چه در بطن ورزش مثل باشگاهای ورزشی و چه در به اصطلاح مدیریت ورزشی و چه در حاشیه آن مثل رسانه نوشتاری و شنیداری و دیداری و غیره. در برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی که عده ای به زعم خود تا مفری پیدا می کنند عقده گشائی می کنند از ورزش و ورزشکار و مدیر ورزشی و حاکمیت و کشور .آدمهائی که فراموش می کنند این تریبون را جمهوری اسلامی  برای آنها فراهم کرده است هر چی پیش میاد بدون رودربایستی  و بقول قدیمیها بدون بلا نسبت هر چه می خواهند می گویند و در آخر می گویند تو مملکت نمیشه حرف زد خب آقای مثلا کارشناس اگر این حرفها را زمان پهلوی می زدی الان در اداره چندم ساواک آب خنک از دم شلاق می خوردی شما که دم از دنیا و کجای دنیا اینجوریه می زنید بفرمائید تا ما هم بدانیم که مگر نه این است که هر جای دنیا هر کشوری که باشی  اون کشور قوائد خاص خودش رو داره یعنی که چی هی کارشناس و مربی و مجری با تمسخر ورزش و ورزشکار و ورزشگاه و ورزش دوست و طرفدار به کشور پشت سر هم اهانت می کنی نه احترام مردم  را نگه می دارند نه احترام شهدا و نه هیچ حرمتی  هیچ. جالب است خود مربیان فعلی احترام مربیان چند سال قبل خود را نگه نمی دارند و بعضا سر حرفهائی به شکایت و دادگاه و کمیته انظباطی و محکومیت می کشانند که معلوم می شود چقدر تربیت ورزشی اثر داشته و مطمئنم چند صباح دیگر همین بلا توسط شاگردان امروزشان بر سر شان خواهد آمد.حرف آخر اینکه این بی تربیتی ها و بی اخلاقی ها و بی حرمتی ها در عرصه ورزش و ورزشگاه ها و باشگاه ها هیچ ربطی به اسلام و جمهوری اسلامی ندارد چون شما اصلا به دین اسلام عمل نکرده اید و حرکت شما در جهت اهداف انقلاب اسلامی و  جمهوری اسلامی نبوده است شما کدام قاعده تربیتی اسلام عزیز را رعایت کرده اید چون رعایت نمی کنید این می شود که جوان رعنای مردم را بدست شما داده اند و شما او را فردی مغرور و شهرت طلب با آورده اید و باری به هر جهت ,حالا شبها راه بیفتید ورزشکار ها را از قهو خانه و نعوذ بالله از پارتی بیرون بیارید مربی های بی تربیتی که با تلفن در سیمای جمهوری اسلامی همدیگر را به باد ناسزا می گیرند و هرچه دلشان می خواهد می گویند. البته هر چه دلشان می خواهد می گویند نه هر چه دینشان می گوید . اینها به هم فحش و ناسزا  می گویند و مجری سالوس آتش بیاری می کند و می خندد و می خندد و می خنددوبا  تهیه کننده پول آن  را می گیرند و به جیب می زنند و کور پدر مملکت و فرهنگ مردم و ورزش کشور .به عنوان دقت بفرمائید

 

تا فرصتی دیگر

یا علی مدد

یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, توسط جواد علی گلی |

امام حسن مجتبی علیه السلام در برابر حركتهای ضد اسلامی معاويه هرگز سكوت نمی‌كرد و به محض يافتن فرصتی مناسب، پيشينه ننگين و اغراض شوم او را آشكار می‌ساخت و ضربه‌های سهمگينی بر پيكر حكومت غاصبانه او وارد می‌ساخت. امام همواره انزجار خود را نسبت به معاويه هويدا می‌كرد و مشروعيت حاكميت او را زير سؤال می‌برد. ايشان بدون هيچ گونه واهمه‌ای از قدرت حاكمه، حتی در زمان صلح و با وجود افزايش قدرت معاويه، دست به افشاگری زده و با تمام توان معاويه را به باد انتقاد می‌گرفت.

بهترين نمونه اين افشاگري، مناظره‌ای طولانی بود كه ميان امام و معاويه در گرفت و امام در آن مناظره، از چهره كثيف معاويه و فرزندانش پرده برداشت. معاويه و كارگزارانش می‌كوشيدند تا با ترتيب دادن گفتگويی از پيش تعيين شده، موقعيت فرهنگی امام را در نزد مردم مخدوش كنند و به جايگاه او لطمه بزنند. بر اين اساس، معاويه سران قبيله‌ها و بزرگان اقوام مختلف را فرا خواند و عمرو عاص، مغيرة بن شعبه، وليد بن عُقبة، عتبة ابن ابی سفيان و عمرو بن عثمان را كه نظريه سازان دستگاه او بودند مأمور مناظره با امام كرد. امام واپسين روزهای اقامت خود را در كوفه سپری می‌نمود كه پيك معاويه او را به مجلس فريب كارانه كوفه فرا خواند. حضرت وارد مجلس شد و معاويه به گرمی از او استقبال كرد و با او مصافحه نمود. امام كه از نيت معاويه آگاهی داشت فرمود: «آيا خوش آمدگويی و دست دادن با مهمان، نشانه امنيت و سلامت برای اوست؟!»

معاويه با قيافه‌ای حق به جانب به حاضران اشاره كرد و گفت: «اين جماعت آمدنت را درخواست كرده بودند و می‌خواهند بدانند، آيا عثمان را پدرت كشته است يا نه؟ در اين زمينه، پرسشهايی دارند و منتظر پاسخ‌اند. تا وقتی كه من در اين مجلس هستم، نگران نباش [كه در امانی] .» امام فرمود: «سبحان الله! اگر تو به خواسته مهمانانت تن در داده‌ای و خواسته آنان را اجابت كرده اي، عمل زشتی مرتكب شده‌ای و من از ناسزا گفتن به تو [در خانه ات] شرم دارم، ولی اگر آنها [با اصرار] بر تو پيروز شده‌اند و تو را به انجام آن وادار كرده‌اند، در اين صورت از ناتوانی و بيچارگی ات شرمنده هستم. حال به كدام يك [زشتی عمل يا بيچارگی خود] اقرار می‌كني؟ بدان كه اگر می‌دانستم چنين افرادی در اين مجلس هستند، من هم افرادی از خاندان خودم، از فرزندان عبدالمطلب، می‌آوردم تا در بحث هم رديف با آنان باشند. بدان كه از تو و اين افرادت هرگز هراسی به دل راه نداده ام، بلكه اينهايند كه ترسيده اند؛ زيرا خداوند من يكتاست. هم او كه قرآن را فرو فرستاده و اختياردار نيكان است.»

طرح شبهه خلافت اميرالمؤمنين:

گفتار آغازين امام به قدری كوبنده بود كه همه يكّه خوردند، ولی با اين حال، پرسشهای خود را اين گونه مطرح كردند: «بنی اميه در جنگ بدر، هفده كشته داده است و بايد از بنی هاشم انتقام گرفته شود؛ پدرت علی عليه السلام به خاطر دنيا و فرمانروايی در قتل عثمان شركت كرد؛ ادعای تو برای خلافت به دليل ناتوانی در خردورزی است؛ پدرت ابوبكر را مسموم كرد و در قتل عمر نقش داشت؛ شما چيزهايی را ادعا می‌كنيد كه شايستگی آن را نداريد؛ پدرت با رسول خداصلی الله عليه وآله دشمن بود. او شمشيری برنده و زبانی گزنده داشت كه زنده‌ها را می‌كشت و مردگان را متهم می‌كرد....»

محورهای پاسخ گويی امام عليه السلام

امام با دقت به سخنان آنان گوش داد و مطالب ديكته شده و جهت دار آنان را شنيد. سپس به معاويه كه چهره خود را در نقاب پرسشهای مشاورانش پنهان كرده بود، شروع به پاسخ دادن كرد.

1. حمد و سپاس الهي:

در ابتدا امام به شيوه جدش رسول اللَّه با سپاس و ستايش الهی سخن را آغاز نمود و فرمود: «سپاس خدايی را كه هدايت اولين و آخرين شما را بر عهده ما گذاشت و محمدصلی الله عليه وآله سرور ما و خاندان او را مورد رحمت و بزرگداشت خويش قرار داد. اما بعد،‌ای معاويه از تو شروع می‌كنم. اين گروه به من ناسزا نگفتند، بلكه تو گفتي؛ زيرا تو با پستی هم نشين هستی و زشتيها در جانت ريشه دوانيده‌اند. با محمد و خاندانش دشمنی می‌كني. به خدا سوگند،‌ای معاويه! اگر من و اين جماعت در مسجد پيامبر اين گونه روبرو می‌شديم و مهاجران در اطراف ما بودند، جرأت چنين جسارتهايی را پيدا نمی‌كرديد و با من اين گونه رفتار نمی‌كرديد. شما كه بر ضد من اينجا گرد آمده ايد، حق را نپوشانيد و باطل را گواهی ندهيد. شما را به خدا سوگند می‌دهم! آيا می‌دانيد آن كسی را كه دشنام داديد، به سوی هر دو قبله مسلمانان نماز گزارده است (سبقت در اسلام) در حالی كه تو‌ای معاويه! به هر دوی اين قبله‌ها كافر بوده‌ای و لات و عّزی را پرستش می‌كرده اي. او در پيمان رضوان و فتح شركت داشته است، ولی تو نسبت به بيعت رضوان كفر ورزيدی و در بيعت فتح نيز پيمان شكستي.

2. ذكر افتخارات اميرالمؤمنين عليه السلام:

امام پس از حمد الهی ابتدا به بر شمردن افتخارات پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين عليه السلام پرداخت و فرمود: «اُنْشِدُكُمْ بِاللَّهِ! هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّما اَقُولُ حَقّاً اِنَّهُ لَقيكُمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ يَوْمَ بَدرٍ وَ مَعَهُ رايَةُ النَّبِی صلی الله عليه وآله وَ مَعَكَ يا مَعاوِيَّة رايَةُ الْمُشْرِكينَ؛ شما را به خدا سوگند می‌دهم، آيا می‌دانيد كه آنچه می‌گويم حق است كه علی بن ابی طالب عليهما السلام در جنگ بدر همراه پيامبر با شما برخورد كرد در حالی كه پرچم پيامبر را بر دوش می‌كشيد. و با تو‌ای معاويه، پرچم مشركان بود.» سپس ادامه داد: علی عليه السلام در احد و خندق همراه پيامبرصلی الله عليه وآله بود و پرچم پيامبرصلی الله عليه وآله را بر دوش داشت، ولی تو همان كسی هستی كه پرچم كفر را در جبهه كفر بر دوش می‌كشيدي. خداوند در هر سه جنگ، حجت خود را آشكار ساخت و دين خود را ياری كرد و گفتار پيامبرش را در مورد پيروزی گواهی كرد. پيامبر در همه اين جنگها از پدرم راضی بود، ولی از پدر تو خشمگين. علی عليه السلام همان كسی بود كه شب در بستر پيامبر خوابيد تا او را از چنگال مشركان نجات دهد و درباره اش اين آيه نازل شد كه «وَ مِنَ النّاسِ مَن يَشری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ‌»؛(1) «و از ميان مردم كسی است كه جان خود را برای طلب خوشنودی خدا می‌فروشد.»(2)

شما را به خدا سوگند می‌دهم! آيا به ياد می‌آوريد هنگامی كه لشكر اسلام، بنی قريظه و بنی نضير را محاصره كرد و پرچم مهاجرين را به عمر و پرچم انصار را به سعد بن معاذ داد. سعد مجروح شد و عمر نيز ترسيد و پيامبر پرچم را گرفت و فرمود: پرچم را به كسی خواهم سپرد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست می‌دارند. يورشی بدون فرار می‌برد و تا خدا پيروزی را به دستان او مسلّم نكند، باز نمی‌گردد. و فردا در برابر چشمان نگران و منتظر ابوبكر، عمر و ديگر مهاجرين، پرچم را به دست علی عليه السلام سپرد. پيامبر چشمان پدرم را كه درد می‌كرد، شفا داد و پرچم را به او سپرد و او نيز رفت و با پيروزی بازگشت. اما تو‌ای معاويه! در آن روزها كه در مكه بر دشمنی با خدا و رسولش پا می‌فشردي، آيا با علی عليه السلام كه عمرش را به خيرخواهی در راه خدا و ياری و پيروی از رسولش گذراند، برابر هستي؟

به خدا سوگند كه هنوز ايمان به دل تو راه نيافته است و از ترس جانت چيزی را زبانت می‌گويد كه در قلبت نيست.‌ای مردم! شما را به خدا سوگند، به ياد نداريد كه در غزوه تبوك، رسول خداصلی الله عليه وآله، علی عليه السلام را در مدينه به جای خويش گمارد تا اداره مدينه را عهده دار شود؟ در آن روزگار، منافقان عليه او بسيار گفتند تا او مدينه را خالی كند. علی عليه السلام نيز به رسول خداصلی الله عليه وآله گفت: من در هيچ غزوه‌ای از شما جدا نشده ام، مرا هم با خود ببريد، ولی رسول خدا فرمود: «تو جانشين و وصی من از ميان اهل بيتم هستي. تو برای من مانند هارون برای موسی هستي.» پيامبرصلی الله عليه وآله دست پدرم را گرفت و فرمود:‌ای مردم! هركس مرا ولی خود می‌داند، خدا را ولی خود دانسته و هركس علی را ولی خود بداند، مرا سرپرست خود خوانده است.

3. تمسك به حديث ثقلين:

از جمله احاديثی كه امام بدان تمسك جست حديث شريف ثقلين بود كه فرمود: آيا به ياد نمی‌آوريد آنچه را كه پيامبرصلی الله عليه وآله درباره علی عليه السلام در حجة الوداع به شما فرمود كه‌ای مردم! من در ميان شما كتاب خدا را به امانت می‌گذارم تا گمراه نشويد و به آن عمل كنيد... و اهل بيت مرا دوست بداريد و در برابر دشمنان، آنها را ياری كنيد. قرآن و اهل بيتم در ميان شما می‌ماند تا در روز رستاخيز بر من وارد شوند. پيامبرصلی الله عليه وآله بالای منبر بود كه علی عليه السلام را صدا زد. دست او را گرفت و فرمود: خدايا! هر كه علی را دوست دارد، دوست بدار و با هر كه با علی دشمنی كند، دشمن باش. به خدا سوگندتان می‌دهم، آيا به ياد نمی‌آوريد روزی را كه پيامبر به علی عليه السلام فرمود: تو دور كننده بيگانگان از حوض كوثر هستي. شما را به خدا سوگند، آيا به ياد نداريد كه علی عليه السلام هنگام درگذشت پيامبرصلی الله عليه وآله علّت گريه او را جويا شد و او فرمود: گريه‌ام به خاطر توست كه عده‌ای از امّت كينه تو را به دل می‌گيرند و آنگاه كه به قدرت برسند، در پی تلافی و ستم بر می‌آيند و عقده گشايی می‌كنند.

4. تمسك به حديث سفينه:

امام سپس به حديث سفينه تمسك نمود و فرمود: «اَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ حينَ حَضْرَتِهِ الْوَفاةَ قالَ: اِنَّما مَثَلُ اَهْلِ بَيتی فيكُمْ كَسَفينَةِ نُوحٍ مَنْ دَخَلَ فيها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرَقَ؛ آيا می‌دانيد كه رسول خداصلی الله عليه وآله در هنگام رحلت فرمود كه اهل بيت من در ميان شما مانند كشتی نوح هستند؛ هركس در آن وارد شود، نجات می‌يابد و هركس وارد نشود، نابود می‌گردد.» شما را به خدا سوگند، به ياد نمی‌آوريد كه اصحاب پيامبرصلی الله عليه وآله، همگی در زمان زندگانی او، جانشينی علی عليه السلام را به او تبريك می‌گفتند.... علی بن ابی طالب اولين كسی بود كه به زمان مرگ مردم آگاهی داشت. حقايق احكام را می‌دانست و جداكننده حق از باطل بود، به تأويل و تفسير قرآن آگاهی داشت. او جزو افرادی بود كه خدا او را مؤمن ناميد كه شمارشان به ده نفر نمی‌رسيد.

5. اشاره به سوابق شوم معاويه:

امام در تكميل فرمايشات خود به پيشينه معاويه در دوران حيات پيامبرصلی الله عليه وآله اشاره نمود و سرپيچيها و فرمان شكنيهای او را يادآور شد و فرمود:‌ای معاويه! و‌ای هواداران او! شما كسانی هستيد كه رسول خدا شما را نفرين كرد. من گواهی می‌دهم كه شما نفرين شدگان پيامبرصلی الله عليه وآله هستيد. شما را به خدا سوگند‌ای مردم، آيا نمی‌دانيد پيامبرصلی الله عليه وآله سه بار شخصی را درپی معاويه فرستاد تا نامه‌ای به قبيله بنی خزيمه بنويسد، ولی او آنقدر اهمال كرد و مشغول خوردن شد كه پيامبرصلی الله عليه وآله به خشم آمد و فرمود: خدا شكمش را سير نگرداند. سوگند به خدا! دعای پيامبر درباره تو مستجاب شد و تو به اين شكم پرستی و پرخوری تا قيامت دچار خواهی بود.‌ای معاويه! پدرت در روز جنگ احزاب (خندق) بر شتری سرخ موی سوار بود و مردم را به جنگ با مسلمانان تشويق می‌كرد؛ در حالی كه تو آن شتر را می‌راندی و برادرت عتبه كه اينك در مجلس حضور دارد، مهار آن شتر را گرفته بود و وقتی رسول خدا اين صحنه را ديد، بر هر سه تان نفرين فرستاد و فرمود: خدايا! سواره، راننده و مهارگيرنده اين شتر را از رحمت خود دور فرما!

6. برشمردن نفرينهای پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله نسبت به پدر معاويه:

پيامبر خداصلی الله عليه وآله در هفت مورد ابوسفيان پدر معاويه را مورد لعن و نفرين قرار داده بود. امام در اين رابطه فرمود:‌ای معاويه! آيا تو فراموش كرده‌ای كه وقتی پدرت خواست مسلمان شود، تو با اشعاری او را از اين كار باز می‌داشتي؟‌ای جماعت، شما را به خدا سوگند می‌دهم آيا به ياد نمی‌آوريد روزی را كه رسول خدا در هفت جا بر ابوسفيان لعنت فرستاد كه هيچ كس نمی‌تواند آن را انكار كند:

اول، آن روزی كه در خارج مكه نزديك طائف در حالی كه پيامبر قبيله بنی ثقيف را به اسلام فرا می‌خواند، پدرت پيش آمد و به پيامبر ناسزا گفت و او را ديوانه و دروغگو خواند. حتی بر او حمله ور شد كه پيامبرصلی الله عليه وآله او را لعنت كرد. دوم، روزی كه كاروان قريش از شام باز می‌گشت و پيامبر می‌خواست آنان را در برابر اموالی كه از مسلمانان باز ستانده بود، توقيف كند، ولی ابوسفيان از بی‌راهه رفت و جنگ بدر را به راه انداخت. از اين رو، پيامبر او را نفرين كرد. سوم، در جنگ احد كه پيامبر بر فراز كوه بود و فرياد می‌زد: خدا سرپرست ماست، ولی شما كسی را نداريد، و ابوسفيان نعره می‌زد، بت هبل بلند آوازه باد! ما عزّی را داريم و شما نداريد. در آنجا نيز پيامبر به همراه خدا و فرشتگان الهی و مؤمنان بر او لعنت فرستادند. چهارم، در جنگ احزاب (كه بر شتر سرخ موی سوار بود و مردم را به جنگ با مسلمانان بر می‌انگيخت). پنجم، در روز صلح حديبيه كه ابوسفيان به همراه قريش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام حج بازداشت، پيامبر بر آنان لعنت فرستاد. از حضرت پرسيدند: آيا مسلمان شدن هيچ يك از آنان را اميد نداري؟ فرمود: اين نفرين بر فرزندان مؤمن آنها نمی‌رسد، ولی زمامدارانشان هرگز روی رستگاری را نخواهند ديد. ششم، وقتی در جنگ حنين، ابوسفيان كافران قبيله‌های قريش و هوازن را جمع كرد و نيز عنينه، غطفان و عده‌ای از يهوديان را گرد آورد، ولی خدا شر آنها را بازگرداند. در آن روز [ای معاويه] تو مشرك بودی و پدرت را ياری می‌كردی ولی علی عليه السلام در دين پيامبرصلی الله عليه وآله راسخ و استوار بود. و هفتم، در روز ثنيه كه يازده نفر به همراه ابوسفيان، كمر به قتل پيامبرصلی الله عليه وآله بسته بودند و پيامبر آنان را نفرين كرد.‌ای مردم! شما را به خدا سوگند می‌دهم آيا نمی‌دانيد كه ابوسفيان (در پايان عمرش) پس از بيعت مردم با عثمان، به خانه وی رفت، (او كه در پيری نابينا شده بود) از عثمان پرسيد: برادرزاده! آيا كسی غير از بنی اميه در اينجا هست؟ عثمان گفت: نه! گفت:‌ای جوانان بنی اميه! خلافت را برباييد و همه پستهای آن را در دست بگيريد، كه نه بهشتی در كار است و نه جهنمي!

ای مردم، آيا نمی‌دانيد پس از بيعت مردم با عثمان، ابوسفيان دست برادرم حسين عليه السلام را گرفت و به سوی قبرستان بقيع برد و نعره زد:‌ای اهل قبرها! شما با ما بر سر حكومت و خلافت جنگيديد، ولی امروز بدنتان در زير خاك است و حكومت در دست ماست و حسين عليه السلام در پاسخ او فرمود:‌ای ابوسفيان! عمری از تو گذشته است، چهره ات زشت باد. آنگاه دست خود را كشيد و به مدينه آمد و اگر نعمان بن بشير نبود، چه بسا حسين را به قتل می‌رساند. ای معاويه! اين كارنامه ننگين توست. آيا باز هم سخنی برای گفتن داري؟ عمر بن خطاب تو را والی شام كرد و تو خيانت كردي. عثمان تو را ابقا كرد و تو او را به كام مرگ كشاندي. از اين دو بالاتر اينكه به خودت جرأت دادی و با علی عليه السلام به مخالفت پرداختي! تو به خوبی از برتريهای او آگاه بودي. تو مردم نادان را عليه او برانگيختی و با مكر و حيله خونشان را بر زمين ريختي... آنگاه كه در قيامت نامه اعمالت را به دست گيری و به دوزخ وارد شوی و علی عليه السلام روانه بهشت شود [خواهی دانست] كه چه كرده اي؟

در دنباله گفتگو، امام به ترتيب ديگر حاضران در مجلس را كه عبارت بودند از عمروبن عثمان، عمروعاص، وليدبن عقبة، عتبة بن ابی سفيان و مغيرة بن شعبة، مورد خطاب آتشين خود قرار داد و با بيانی كوبنده همگی آنان را رسوا ساخت. و در پايان سخنان روشن گرانه اش را با اين آيه به انجام رسانيد: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً‌»؛(3) «و چون بخواهيم شهری را هلاك كنيم، خوش گذرانانش را وا می‌داريم تا در آن به انحراف و [فساد] بپردازند و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد. پس آن را [يك سره] زير و رو می‌كنيم.» آن گاه از جای برخاست و رو به معاويه و ديگر حاضران اين آيه را تلاوت فرمود: «الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ‌»؛(4) «زنان پليد برای مردان پليد و مردان پليد برای زنان پليد.» سپس به معاويه فرمود: «ای معاويه! به خدا سوگند ناپاكان در اين آيه تو و اطرافيانت هستند.» آن گاه در حالی كه همگان محو سخنان او بودند و چشمانشان از بيان واقعيتها توسط امام حسن عليه السلام خيره مانده بود، مجلس معاويه را ترك كرد.(5)

ترويج ارزشهای ناب اسلامی

امام حسن عليه السلام در برابر جريان تحريفها و تهاجم گسترده دستگاه حكومتی معاويه بر ضد فرهنگ اسلامي، به ترويج ارزشهای اسلامی پرداخت و در اين راه، گامهای بزرگی برداشت و در بيدار كردن كسانی كه آموزه‌های ارزشمند اسلامی را به خوبی درك نكرده بودند، بسيار كوشيد. امام هر روز پس از انجام فريضه صبح و بالا آمدن آفتاب جلسه‌های آموزش احكام به مردان را تشكيل می‌داد. و پس از نماز ظهر نيز احكام اسلامی را به بانوان می‌آموخت.(6) همگان برای شنيدن سخنان شيوايش به مسجد می‌آمدند و امام نيز آنان را با روش و سيره جدش رسول خدا آشنا می‌كرد و در برابر دستگاه معاويه و سياستهای شيطانی آن، به نشر معارف اسلام ناب می‌پرداخت.

تربيت شاگردان و نيروهای ارزشی

امام پس از پذيرش صلح و بازگشت به مدينه، در مدت ده سال شاگردانی در زمينه‌های علمی و اعتقادی تربيت كرد. امام حسن عليه السلام افرادی را كه زمينه‌های خوبی در فهم مسائل دينی و سياسی داشتند گرد خود جمع می‌كرد و آموزشهای لازم را به آنان می‌داد. در واقع، فضای صلح، فرصت مناسبی برای حضرت پيش آورد تا به پرورش استعدادهای جامعه بپردازد و دانشمندان بزرگی را از آفتاب وجودش، نورافشان سازد. عده‌ای از آنان، كسانی بودند كه گذشته نيكی در اسلام داشتند و حتی بعضي، از صحابه پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله به شمار می‌آمدند و يا از محضر اميرالمؤمنين عليه السلام كسب فيض كرده بودند. سرشناسان اين گروه عبارت بودند از: احنف بن قيس، جابربن عبدالله انصاري، اصبغ بن نباته، حبيب بن مظاهر، حجر بن عدي، رفاعة بن شداد، زيد بن ارقم، رشيد هجري، حبّة بن جوين عرني، جعيد همداني، عمرو بن حمق، كميل بن زياد، مسيب بن نجبه، ميثم تمار، قيس بن عباد(7) و.... دسته‌ای ديگر از آنان از اطراف به مدينه می‌آمدند كه برخی از آنان پس از شهادت امام، شربت شهادت نوشيدند. اين بزرگان عبارت بودند از: ابوالاسود دوئلي، ابو صادق، ابومخنف، ابو يحيي، ابو جوزي، ابو اسحاق بن كليب سبيعي، اسحاق بن يسار، اشعث بن سوار، جابر بن خلد، جارودبن منذر، حبّابه بنت جعفر، مسلم بن عقيل، محمد بن اسحاق(8) و....

 

یــادداشــت هـا 1) بقره/ 207. 2) همان آيه‌ای كه معاويه دستور داد آن را در شأن ابن ملجم روايت كنند. 3) اسراء/16. 4) نور/ 26. 5) بحارالانوار، ج 44، ص 80؛ با اندكی اختلاف در اعيان الشيعه، ج 1 ص 575؛ تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزي، تهران، مكتبة نينوی الحديثه، بی‌تا، ص 182. 6) حياة الامام الحسن بن علی عليه السلام، ص 139. 7) بحارالانوار، ج 44، ص 110. 8) همان.

یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This
نوشته شده در تاريخ جمعه 15 آذر 1392برچسب:, توسط جواد علی گلی |

شبهات فیس بوک : امام حسین : هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است ؟

شبهات مطرح شده :

نظرتان درباره ی این سخن حسین چیست ؟ ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت. امام سوم شیعیان / کتاب «سفینه البحار و مدینه الحکام و الآثار» صفحه ۱۶۴ نوشته شیخ عباس قمی
پاسخ :
در فیس بوک که سیر می کنی، نمونه های فراوانی را می بینی که این روزها به نام حدیث و روایت نقل می شوند تا نشان بدهند اسلام، مکتب خرافی و دین عرب هاست.
نمونه زیر، مشتی از خروارهاست که این روزها با ایمیل و اس ام اس دست به دست می شود؛ و در این روزگار ما چه بسیارند ذهن های شکاک و پر تردید درباره دینداری و دل های فراری از دین که دل به این روایات فیس بوکی می بندند.
از مدتی پیش حدیثی از امام حسین(ع) در صفحات فیس بوک نقل می شود که مثلا متن حدیث را هم برای مستند و متقن بودنش، اسکن کرده اند تا به شما بگویند مو، لای درز کارشان نمی رود.
نوشته اند: " ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتراست. ایرانی هارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت." حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار، نوشته حاج شیخ عباس قمی، صفحه ۱۶۴."
متن اسکن شده حدیث در فیس بوک که عده ای این روزها برای یکدیگر ایمیل می کنند:

لعنت بر این فیس بوک و یهود ملعون که تنها کار او از اول تا بحال شبهه افکنی در دین می باشد

نکاتی خیلی ساده درباره ظاهرحدیث ۱- کتاب عربی "سفینة البحار" احادیث انتخاب شده از بحارالانوار است که توسط مرحوم محدث قمی جمع آوری شده است. صفحه ۱۶۴ کتاب مربوط به توضیح لفظ "العجم" است.
بگذریم که در این قسمت کتاب روایتی از امام حسین (علیه السلام) وجود ندارد.
داخل متن عربی کتاب آمده است: "قال سمعت اباعبدالله". یعنی " گفت شنیدم از اباعبدالله "، کسانی که اندک آشنایی با روایات داشته باشد، می‌دانند که مراد از «اباعبدالله» در روایات به صورت مطلق، امام صادق(ع) است، نه امام حسین(ع). پس اول اینکه این حدیث از امام حسین (ع) نیست، اما زیر متن نقل شده در فیس بوک، با فونت نزدیک به متن نوشته اند: "حسین ابن علی، امام سوم شیعیان"
۲- مترجمان فیس بوکی، کل متن عربی بالا را متن اصلی حدیث امام تلقی کرده اند. با وجودی که متن حدیث شنیده شده از امام این است: قال سمعت اباعبدالله: " نحن قریش و شیعتنا العرب و عدونا العجم"
حدیث در اینجا تمام می شود. مابقی، شرح و بیان مولف کتاب است که با کلمه "بیان" یعنی شرح حدیث شروع می شود. که نوشته شده: بیان: "عربی که شیعه ما باشد ممدوح و شایسته است (پس معیار شایستگی، شیعه بودن است) اگر چه عجم و غیر عرب باشد و اما عجم (غیر عربی) که دشمن ما اهل بیت باشد مذموم و ناشایسته است (پس معیار مذموم بودن، دشمنی با اهل بیت است) اگر چه عرب باشد."
ادامه سخن مولف کتاب با کلمه "رای الثانی" آغاز می شود. یعنی نظرخلیفه دوم (عمر) را آورده است: "هنگامی که اسیران عجم وارد مدینه شدند، خلیفه دوم خواست که زنهایشان را بفروشد و مردانشان را بردگان عرب قرار دهد..."
اگر دقت کنید بالای کلمه بیان و رای الثانی یک خط سیاه وجود دارد که در متون حدیثی به معنی جداکننده است. داخل تصویر بالا با دایره قرمز رنگ مشخص شده است.
۳- نکته مهم دیگر اینجاست که این حدیث ادامه دارد اما انگار غرض ورزان صلاح ندانسته اند ادامه حدیث را بیاورند. بنابراین در ادامه این متن سخن امیرالمومنین علی(ع) حذف شده است. در ادامه آمده که وقتی علی(ع) این جملات را از عمر شنید، اعتراض کرد و فرمود: " پیامبر فرموده کریمان هر قومی را احترام کنید، هرچند مخالف با شما باشند. این جماعت عجم حکیمان و کریمان هستند که آغوششان را به روی ما گشوده و اسلام را قبول کرده‌اند."
اما نکات محتوایی حدیث و سند و منبع آن:
۱-از نگاه مولف کتاب: باز نکته جالب ماجرا اینجاست که اصلا مولف کتاب " سفینه البحار" این بخش کتاب را درباره فضائل عجم بیان کرده و با بیان این حدیث و قبل و بعد آن، قصد دارد تا در این بخش کتاب، به شرح و توصیف عجم بپردازد. مرحوم شیخ عباس قمی، حتی قبل از نقل حدیث، یک آیه و حدیث را در تایید سخنش در فضیلت عجم نقل می کند:
در سوره شعراء آیه ۱۹۸ می فرماید: " ولو نزلناه على بعض الأعجمین فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین." یعنی : "هرگاه ما قرآن را بر بعضى ازعجم (غیرعرب) ها نازل مى کردیم ... و ایشان آن را بر اعراب مى خواندند، (اعراب به دلیل شدت تعصب) به قرآن ایمان نمى آورند.
وهمچنین امام صادق(ع) در حدیثی در تفسیر این آیه می فرماید: " لو نزل القرآن على العجم ما آمنت به العرب ، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم ، فهذه فضیلة العجم" یعنی : " اگر قرآن بر عجم نازل می شد اعراب به آن ایمان نمی آوردند و این قرآن بر اعراب نازل شد و عجم ایمان آوردند و این خود برای عجم فضیلتی است."
۲- از نظر علمای لغت شناس: اول اینکه اینجا هم اصل حدیث را جعل کرده اند وهم آن را با غرض ورزی ترجمه کرده اند. آنها که عربی نمی فهمند، هر متن عربی را ترجمه ظاهری کلمه به کلمه می کنند.
اگر به لغت نامه های عربی مراجعه کنید "العرب" در لغت به معنای " با فهم و فصاحت و واضح و شفاف سخن گفتن" است. همچنین در زبان عربی واژه "العجم" معانی فراوانی دارد که یکی از آنها " با ابهام و غیر شفاف سخن گفتن یا چیز گنگ" است.
بنابراین معنای سخن امام صادق این است که : "ما بنی هاشم و کسانی که پیرو ما هستند، اهل شفافیت و فهم و فصاحت هستند و دشمنان ما اهل ابهام و گنگی .
چرا این تعریف و معنا درست است؟
به واژه های متن عربی دقت کنید: در کلام عربی حدیث بیان نشده : " العرب شیعتنا و العجم عدونا" بلکه بیان شده "شیعتنا العرب، وعدونا العجم. " در برگردان فارسی هم می توان تفاوت این دو نوع بیان را فهمید. این دو معنی کاملا با هم تفاوت دارند. در بیان اولی این مطرح می شود که گروه اعراب شیعه هستند و گروه عجم، دشمن اهل بیت که این با متن آیات قرآن و روایات گوناگون تضاد دارد.
یعنی اگر در حدیث گفته شده بود "العرب شیعتنا و العجم عدونا" این معنی را می داد، اما حدیث این گونه بیان نشده .بلکه به گونه دوم بیان شده یعنی گفته شیعتنا العرب. یعنی شیعه ما کسی است که اهل فهم و فصاحت و شفافیت است.
دوم اینکه معنای "العجم" درلغت عربی بعدها در سیر تاریخی به معنای قوم فارس و ایرانی ها ترجمه شده و یکی از معانی اش در زمان پیامبر و اهل بیت، به هرغیرعربی گفته می شده است. اما هم چنان که در ترجمه فیس بوکی ملاحظه می کنید کلمه عجم به معنای ایرانی ترجمه شده است.
سوم اینکه خود مولف کتاب هم در شرح این حدیث اینگونه بیان می کند:
"عربی که شیعه ما باشد ممدوح و شایسته است(پس معیار شایستگی، شیعه بودن است) اگر چه عجم و غیر عرب باشد و اما عجم (غیر عربی) که دشمن ما اهل بیت باشد مذموم و ناشایسته است (پس معیار مذموم بودن، دشمنی با اهل بیت است) اگر چه عرب باشد. به طور خلاصه یعنی این که : "شیعیان ما ممدوح و مورد ستایش اند چه عرب باشند چه غیر عرب و دشمنان ما مذموم اند چه غیر عرب باشد و چه عرب"
همچنین در ادامه همین حدیث روایات فراوانی در مدح عجم آمده است .حالا این ترجمه صحیح را باترجمه ناقص وسراسر غلط و مغرضانه ای که از این عبارت داده شده مقایسه کنید: "ایرانی هارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت !"
۳- از نگاه علمای علم رجال : مساله ریشه ای تر اینکه در روایات باید سند حدیث بر اساس "علم رجال" بررسی شود.
تا همه افراد نقل کننده آن شناخته شده و معتبر باشند. آیت الله خویی در جلد ۴ کتاب "معجم الرجال" صفحه ۹ می گوید که در سند این روایت فردی به نام "سلمة بن خطاب" وجود دارد که علمای رجال او را فردی ضعیف و غیر قابل اعتماد می دانند. علاوه بر این سند این روایت به دلیل فاصله زیاد زمانی بین دو راوی از اتصال برخوردار نیست و از این جهت غیر قابل اعتماد است. پس اصل این حدیث تقطیع دارد و نزد علما رجالی اصلا اعتبار ندارد.
۴- از نگاه مفسران قرآن مساله آخر بررسی محتوای حدیث و تطبیق آن با آیات قرآن است. چون خود پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) فرمودند: "اگر حدیثی از ما مخالف با صریح آیات قرآن و یا سنت قطعی ما باشد آن را نپذیرید و قبول نکنید."
به فرض محال اگر همین ترجمه ظاهری فیس بوکی را هم قبول کنیم، به راحتی می توان گفت که این معنی مخالف با آیه ۱۳ سوره حجرات است که ملاک برتری را فقط تقوی و ایمان قرار داده و تبعیض نژادی و قومی را باطل می داند.
در سوره حجرات می خوانیم: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ"
"اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را اقوام و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است."
به راستی بهتر نیست که با اعتقاد به آزاد اندیشی، از اسارت بیماری های قوم پرستی وعقده مندی های ناسیونالیستی بیرون بیاییم و بدون غرض ورزی نسبت به مکتب اسلام و آموزه های راستین و انسان ساز دین روشن، راه زندگی انسانی را بیابیم؟
در پایان توجه شما را به متن زیر جلب میکنم:
در ۲۸ ذی‌الحجه سال ۶۳ هجری قمری ( یعنی ۲ سال پس از واقعه ی کربلا) در شهر مدینه انقلابی علیه دستگاه ظالم یزید به وقوع پیوست، زیرا این انقلاب در راستای عکس العمل به شهادت امام حسین(ع) بود، این واقعه را به دلیل آن که در ریگزارى در اطراف مدینه به نام «حّره» واقع شد و پایگاه لشکر یزید نیز در آن جا بود، آن را در تاریخ به نام «واقعه حرّه» ثبت کرده‌اند.
*آماری  از جنایت لشکریان یزید در مدینه
جنایت وحشیانه لشکریان یزید در واقعه حرّه که مؤرخان در کتب تاریخی نقل کرده‌اند، در ادامه می‌آید:
۱- کشتار هزاران نفر از مردم مدینه
مورّخان از جمله «ابن قتیبه دینورى» آمار کشته‌شدگان را بیش از ۱۰ هزار نفر اعلام کرده‌اند که از این تعداد ۸۰ تن از اصحاب پیامبر و ۷۰۰ نفر از مهاجرین و انصار و ۱۰ هزار نفر از تابعان و موالى بوده‌اند. (الامامة والسیاسة، جلد ۱، صفحه ۲۱۶)
۲- قتل اصحاب رسول خدا(ص)
مسعودى مى‌نویسد: از خاندان ابوطالب دو نفر و از بنى‌هاشم بیش از ۹۰ نفر و از قریش به همان تعداد و ۴ هزار نفر از مردم دیگر کشته شدند. (مروج الذهب، جلد ۳، صفحه ۸۵.)
۳- مخفى شدن بزرگان اصحاب
ابن کثیر نوشته است: گروهى از بزرگان صحابه مانند جابر بن عبدالله و أبوسعید خدرى براى حفظ
جانشان به کوه پناه برده و أبوسعید در غارى مخفى شدند.
(البدایة والنهایة، جلد ۸، صفحه ۲۴۱)
۴- کشتار حاملان قرآن
از مالک بن انس نقل شده است که گفت: در واقعه حرّه هفتصد نفر از قاریان و حافظان قرآن که سه نفر آنان از اصحاب بودند، کشته شدند. (المعرفة والتاریخ، جلد ۳، صفحه ۳۲۵).
۵- آزادى سربازان براى استفاده از زنان
به نقل از ابن کثیر و مورّخان دیگر آمده است که؛ سپس مسلم بن عقبه همان‌گونه که یزید فرمان داده بود، سربازانش را سه روز در شهر مدینه آزاد گذاشت تا به کشتار و غارت و اعمال زشت و شهوت رانى بپردازند. (البدایة والنهایة، جلد ۸، صفحه۲۴۱).
۶- هزار زن باردار از راه غیر مشروع
نتیجه این آزادى تجاوز به حریم دختران و زنان مسلمان و هتک عفّت آنان بود که بنا بر نقل مدائنى، هزار زن پس از واقعه حرّه فرزندان نامشروع به دنیا آوردند، هزار زن از أهالی شهر مدینه بعد از واقعة حرّه بدون این که شوهر داشته باشند وضع حمل کردند. (البدایة والنهایة، جلد ۸، صفحه ۲۴۱).
یاقوت حموى مى‌گوید: سربازان یزید وارد مدینه شدند و اموال را غارت کردند و فرزندانشان را اسیر کردند و زنان براى آنان آزاد شد که در این جسارت هشتصد زن باردار شده و فرزندان نامشروع به دنیا آوردند که به آنان فرزندان حَرّه مى‌گفتند. (معجم البلدان، جلد ۲، صفحه ۲۴۹).
۷- پیمان بردگى مردم مدینه
مسعودى مى‌نویسد: مسلم بن عقبه سه روز شهر مدینه را غارت کرد و با بازماندگان از مردم بیعت کرد تا بنده و برده یزید باشند، یعنى نه تنها خود او برده مى‌شد، بلکه پدر و مادرش نیز برده مى‌شدند، فقط دو نفر از این بیعت استثنا شدند یکى امام سجّاد(ع) و دیگرى على بن عبد اللّه بن عباس.
. (التنبیه والإشراف، مسعودی، صفحه ۲۶۲)

یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, توسط جواد علی گلی |
اینکه چرا روز اول فروردین نوروز خوانده می شود داستانهای زیادی وجود دارد که دانستن برخی از آنها می تواند جالب باشد.
چرا نوروز "نوروز" نامیده شد
 

به گزارش جهان به نقل از مهر، درباره اینکه چرا روز اول فروردین را نوروز می نامند بحث های زیادی است. برخی می گویند انگیزه اینکه این روز را نوروز می نامند آن است که چون جمشید به حکومت رسید دین را بازنگری نمود و این کار خیلی بزرگ بود و آن روز را که روز تازه ای بود عید گرفت گرچه بیش از او هم نوروز، بزرگ و پرشکوه بود.


برخی دیگر می گویند چون جمشید برای خود گردونه ساخته و در این روز بر آن سوار شد و دیوان او را در هوا به گردش بردند و یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این کار در شگفت شدند و این روز را جشن گرفتند.


گروهی دیگر بر این باورند که جمشید بیشتر در شهرها گردش می کرد و هنگامی که خواست وارد آذربایجان شود برسریری از زر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را می بردند و چون پرتو خورشید بر آن تخت تابید و مردم آن را دیدند این روز را عید گرفتند.


ابوریحان بیرونی می نویسد بسیاری از دانشمندان و حکیمان یونانی هنگام پدیدار شدن "کلب الجبار" (کلب الجبار ستاره ای است به صورت مکعب نام صورت پنجم از صور چهارده گانه جنوبی قلبی و پیشینیان آن را کلب اکبر و شعرای عبور نیز گویند.) را آغاز سال گرفتند و سال خود را به آن ساز کردند و به بر آمدن بهار توجهی نکردند زیرا در روزگاران گذشته پدیدار شدن این ستاره موافق با این انقلاب و یا نزدیک به آن بوده و عید نوروز از جایگاه اصلی خود بیرون رفته و درزمان ما با وارد شدن خورشید در برج حمل (بره) همراه گشته که آغاز بهار شد و رسم خراسانی ها این است که در این هنگام به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند.


برخی حشویه می گویند چون سلیمان بن داود انگشتر خویش را گم کرد پادشاهی از دست او بیرون رفت. ولی بار دیگر پس از چهل روز انگشتر خود را یافت و پادشاهی و فرماندهی به او بازگشت و مرغان بر دور او گرد آمدند، ایرانیان گفتند: نوروز آمد، یعنی روزی تازه بیامد.


نوروز در اسلام


عبدالصمد بن علی در روایتی که به جد خود ابن عباس آنرا می رساند نقل می کند که در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست ؟ گفتند امروز نوروز است.پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان است.فرمود آری در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست.فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند.سپس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که به آنان ببارد از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده.سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت کاش هر روزی برای ما نوروز بود.


دربارة نوروز از ائـمه معصـوم(س) روايات زيادي در كتــاب هاي حديث نقل شده است كه معروفتـرين آنها روايت علي بن خنيس اسـت كـه از نـظـر صحت سند و سلامت راوي مورد تاييد محدثين است. علي بن خنيس مي گويد: بـر امـام صـادق (ع) در نـوروز وارد شدم. فرمود: اين روز را مي شناسي؟ عرض كردم قربانت گـردم اين روزي است كه عجم آن را بزرگ مي شمرند و به يكديگر هديه مي دهند.


حضرت فرمود: قسم به بيت عتـيق كـه در مكه است ايـن نيست مگر به جهت امري قديم كه براي تو تفسير مي كنم... نوروز روزي است كه خداوند (در عالم ذر) از انسانها پيمان گرفت كه بندگي و عبوديت او را گردن گذارند و به پيامبرانش ايمان آورنــد و دستورهاي آنان را بپذيرند.

آن نخـستين روزي اسـت كـه خورشـيد بتـابيد و بادهاي بـار دهنده وزيدن گرفت و گل و گياهان روي زمين روييدن گرفت. آن روزي است كه فرشته وحي بر پيامبر اسلام (ص) نـازل شـد. آن روزي است كه ابراهيم خليل بت ها را در هم شكـست و تخت فرعون زمـان خود را لرزانيد. روزي است كه امـام علي (ع) بتهاي درون خانه كعبه را به زير افكـند و نابود كرد.

آن روزي است كه كـشتي نــوح پس از طوفان بر كوه جودي (آرارات فعلي) قـرار گــرفت. آن روزي اسـت كه قائم ما در آن روز ظـهور خـواهد كـرد و هـيچ روز نـوروز نيست مگر در آن توقع فرج داريم، به آن جهت كه نوروز از روزها ما و روزهاي شيعه ماست. عجم آن را حفظ كرد و شما اعراب آن را تضييع كرديد.


معلي بن خنيـس در جاي ديگر درباره نوروز از امام صادق(ع) چنين نقل مي كند: " همانا نوروز روزي است كه پيامبر (ص) عهد و پيمان ها را، براي اميرالمؤمنين (ع) گرفت و آن روزي است كه حـضرت بر اهل نهروان پيروز شد.

 

http://jahannews.com/

یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, توسط جواد علی گلی |

فضیلت و اعمال ماه مبارك رجب


ماه
رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.
از حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.

و همچنین فرمود كه:
رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر است. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.
از امام صادق(علیه السلام) روایت است كه حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید:

«أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».

ابن بابویه از سالم روایت كرده است كه گفت: در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر از خدا كسى نمى ‏داند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.

پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏داران آن نائل مى‏گردم؟ فرمود: اى سالم هر كس یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر كس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند.

و بدان كه براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد
هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد:

سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .

اعمال مشترك ماه مبارک رجب

اینها اعمالی است كه انجام دادن آنها متعلق به همه ماه است و اختصاصى به روز معینی ندارد و آن چند مورد است :

1- در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین(علیه السلام) در حجر در غره خواندند، خوانده شود:

"یَا مَنْ یَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ ."

2- دعایی را كه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود:


«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ .»

3- از امام صادق (علیه السلام) روایت شده كه در ماه رجب این خوانده شود:

«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِینَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْكَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اكْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»

قابل توجه است که ادعیه دیگری نیز برای این ماه عزیز ذکر شده است که می‌توانید به مفاتیح الجنان مبحث اعمال ماه رجب رجوع نمایید .



یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, توسط جواد علی گلی |
دوشنبه هجدهم ذي‌الحجّة سال دهم هجري قمري، 27 اسفند سال دهم هجري شمسي، هجدهم مارس سال 632 ميلادي

نزديك ظهر روز دوشنبه، به مجرّد ورود كاروان بزرگ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به منطقة “غديرخم”، آن حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جادّه و به سمت غدير تغيير مي‌دهند
نزديك ظهر روز دوشنبه، به مجرّد ورود كاروان بزرگ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به منطقة “غديرخم”، آن حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جادّه و به سمت غدير تغيير مي‌دهند و مي‌فرمايند:

«هان اي مردم! دعوت خدا را اجابت كنيد. من پيام آور خدايم.»

اين يعني كه هنگام ابلاغ پيام مهمّي فرا رسيده است. لذا فرمان مي‌رسد تا منادي ندا كند: “همه بايستند! آن‌ها كه پيش رفته‌اند بازگردند وآنان كه پشت سرند ، خود را سريعتر برسانند... آهسته آهسته همة جمعيّت در محلّ از پيش تعيين شده جمع مي‌گردند. همچنين از حاضران خواسته مي‌شود تا كسي زير درختان كهن سالي كه در آن جا هست نرود و آن مكان براي برپايي جايگاه سخنراني خالي بماند.

پس از اين دستور، همة مركب‌ها متوقف و مردمان پياده مي‌شوند. آنگاه براي توقف سه روزه خيمه مي‌زنند. شدّت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغي زمين به حدّي است كه مردم و حتّي خود آن حضرت گوشه‌اي از لباس خود را بر سر انداخته و گوشه‌اي از آن را زير پاي خود قرار داده‌اند.
یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This

ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 14 آبان 1390برچسب:, توسط جواد علی گلی |

دل در جوشش ناب عرفه، وضو مي گيرد و در صحراي تفتيده عرفات، جاري مي شود. آن جا كه ايوان هزار نقش خداشناسي است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بيقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسين (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از ضريح اجابت، تصوير مي دهد و اين صحراي عرفات است كه با كلمات روحبخش دعاي امام حسين (ع) و اشك عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش مي كند. اشك و زمزمه ما را نيز بپذير، اي خداي عرفه.

عرفات نام جايگاهي است كه حاجيان در روز عرفه (نهم ذي الحجه) در آنجا توقف مي كنند و به دعا و نيايش ميمکرمه باز مي گردند و وجه تسميه آنرا چنين گفته اند كه جبرائيل عليه السلام هنگامي كه مناسك را به ابراهيم مي آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت �عرفت� و او پاسخ داد آري، لذا به اين نام خوانده شد. و نيز گفته اند سبب آن اين است كه مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي كنند و بعضي آن را جهت تحمل صبر و رنجي مي دانند كه براي رسيدن به آن بايد متحمل شد. چرا كه يكي از معاني �عرف� صبر و شكيبايي و تحمل است. (1) پردازند و پس از برگزاري نماز ظهر و عصر به مكه

فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتًُ فتابَ عَليهِ اِنَّه� هو التَّوابُ الرّحيمْ

آدم از پروردگارش كلماتي دريافت داشت و با آن به سوي خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذيرفت، چه او توبه پذير مهربان است.

طبق روايت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنيا، چهل روز هر بامداد بر فرار كوه صفا با چشم گريان در حال سجود بود، جبرئيل بر آدم فرود آمد و پرسيد:

ـ چرا گريه مي كني اي آدم؟

ـ چگونه مي توانم گريه نكنم در حاليكه خداوند مرا از جوارش بيرون رانده و در دنيا فرود آورده است.

ـ اي آدم به درگاه خدا توبه كن و به سوي او بازگرد.

ـ چگونه توبه كنم؟

جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئيل به صحراي عرفات رفت، جبرئيل هنگام خروج از مكه، احرام بستن را به او ياد داد و به او لبيك گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسيد تلبيه را قطع كرد و به دستور جبرئيل غسل كرد و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد، اين كلمات عبارت بودند از:
 

خداوندا با ستايشت تو را تسبيح مي گويم

سُبحانَكَ اللهُمَ وَ بِحمدِك

جز تو خدايي نيست

لا الهَ الاّ اَنْتْ 

كار بد كردم و بخود ظلم نمودم

عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسي

به گناه خود اعتراف مي كنم

وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبي اِغْفرلي

تو مرا ببخش كه تو بخشنده مهرباني

اِنَّكَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحيمْ


آدم (ع) تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك مي ريخت، وقتي كه آفتاب غروب كرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نيز با كلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......

 

حضرت ابراهيم (ع) در عرفات

در صحراي عرفات، جبرئيل، پيك وحي الهي، مناسك حج را به حضرت ابراهيم (ع) نيز آموخت و حضرت ابراهيم (ع) در برابر او مي فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).

 

پيامبر اسلام (ص) در عرفات

و نيز دامنه كوه عرفات در زمان صدر اسلام كلاس صحرايي پيامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرين آخرين سوره قرآن در صحراي عرفات بر پيغمبر (ص) نازل شد و پيغمبر اين سوره را كه از جامع ترين سوره هاي قرآن است و داراي ميثاق و پيمانهاي متعدد با ملل يهود، مسيحي و مسلمان و علماي آنها مي باشد، و قوانين و احكام كلي اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعليم فرمود.

و طبق مشهور ميان محدثان پيامبر (ص) در چنين روزي سخنان تاريخي خود را در اجتماعي عظيم و با شكوه حجاج بيان داشت:

...... اي مردم سخنان مرا بشنويد! شايد ديگر شما را در اين نقطه ملاقات نكنم. شما به زودي به سوي خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيك و بد شما رسيدگي مي شود. من به شما توصيه مي كنم هركس امانتي نزد اوست بايد به صاحبش برگرداند. هان اي مردم بدانيد ربا در آئين اسلام اكيداً حرام است. از پيروي شيطان بپرهيزيد. به شما سفارش مي كنم كه به زنان نيكي كنيد زيرا آنان امانتهاي الهي در دست شما هستند، و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند.

......... من در ميان شما دو چيز به يادگار مي گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد گمراه نمي شويد، يكي كتاب خدا و ديگري سنت و (عترت) من است.

هر مسلماني با مسلمان ديگر برادر است و همه مسلمانان جهان با يكديگر برادرند و چيزي از اموال مسلمانان بر مسلماني حلال نيست مگر اينكه آنرا به طيب خاطر به دست آورده باشد.....

 

صحراي عرفات همايش شناخت و خودسازي امام حسين (ع)

حضرت سيدالشهدا، امام حسين (ع) نيز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهي از اصحاب از خيمه هاي خود در صحراي عرفات بيرون آمدند، و روي به دامن �كوه رحمت� نهادند و در سمت چپ كوه روي به كعبه، همايشي تشكيل دادند، كه موضوع آن به مناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگي بود. اين همايش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلكه شناخت توأم با عمل و سازندگي و تزكيه و خودسازي بود

یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This
نوشته شده در تاريخ جمعه 15 مهر 1390برچسب:, توسط جواد علی گلی |
امام مهدی (عج):
 
إنّ الأرضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ وَلا یَبْقَی النَّاسُ في فَتْرَةٍ .

زمین هرگز از حجّت [خدا] خالی نیست و مردم بدون راهنما نخواهند ماند.  
 
( کمال الدین, ص 445)



 

یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, توسط جواد علی گلی |
در آن مهدکودک، کتاب‌ها و عکس‌هایی از عبادات مسلمان‌ها مشاهده کردم، عکس مسلمانی را در حال سجده دیدم و در عالم کودکی آن حالت را بسیار روحانی و معنوی یافتم و ...

SHIA-NEWS شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» ، «خانم شمس آفا» از توکیوی ژاپن، در حاشیه دیدار از کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی نجفی در گفتگو با مرکز خبر حوزه، اظهار داشت: در باور من نمی‌گنجد که چگونه یک نفر چنین توفیقی دارد که بتواند این کتابخانه بزرگ را پدید بیاورد، این کتابخانه نشان از همت آن بزرگوار دارد.

وی به علاقه‌مندی خود از علوم اسلامی اشاره کرد و اذعان نمود: ده ساله بودم که به اسلام علاقه‌مند شدم و در بزرگسالی به آرزوی دوران کودکی خود تحقق بخشیدم، اکنون به مدت پانزده سال است که به دین اسلام گردویدم.

خانم شمس آفا، با اشاره به دوران کودکی خود و حضور در مهد کودک مسیحیان، خاطرنشان کرد: در آن مهدکودک، کتاب‌ها و عکس‌هایی از عبادات مسلمان‌ها مشاهده کردم، عکس مسلمانی را در حال سجده دیدم و در عالم کودکی آن حالت را بسیار روحانی و معنوی یافتم و بسیار در من تأثیرگذار شد به گونه‌ای که در بزرگسالی تصمیم خود را عملی ساختم و به دین اسلام گرویده و شیعه شدم.

این بانوی ژاپنی در حالی که اشک از چشمهایش جاری بود، عنوان کرد: اکنون که این مصاحبه را انجام می‌دهم، دوباره همان حس ده‌ سالگی و لحظه مشاهده عکس سجده آن مسلمان در ذهنم تداعی شد و لذت آن را احساس می‌کنم.

خانم شمس آفا، با ابراز این که برای بار نخست است که به ایران مسافرت می‌کند، ادامه داد: پس از مشاهده تهران و شهر مقدس قم، همان چیزهایی را که در ذهن خود از ایران داشتم را به عیان مشاهده کردم، هرچند در سفارت ایران نیز عکس‌ها و کتاب‌هایی از ایران دیده بودم و آشنایی اجمالی با ایران و فرهنگ آن داشتم.

وی موقعیت علمی شهر مقدس قم را مورد توجه قرار داد و افزود: قم، می‌تواند به عنوان شهر محوری جهان اسلام تبدیل شود، مکان‌ها و شخصیت‌های بزرگی را در قم دیدم، اما معتقدم که تبلیغات این شهر و ذخایر در آن باید بیشتر باشد، تا جهانیان با آن آشنا شوند.

شمس آفا با بیان اینکه در ایران برخوردهای مناسبی از شخصیت‌های ایرانی داشتم از همه آنها تشکر می‌کنم، اضافه ساخت: خدا را شاکرم که به آروزی قلبی و دیرینه خود رسیدم و دیشب را در مسجد جمکران گذراندم و در آنجا به راز و نیاز و تلاوت قرآن پرداختم.

یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, توسط جواد علی گلی |
آن شخص می‌گفت : وقتی برگشتم همسرم خیلی با ناراحتی به من گفت: باز رفتی مسافرت؟! خم شدم دستش رو بوسیدم، تعجب كرد و پرسید این كار را چه کسی به تو یاد داده؟

SHIA-NEWSشيعه نيوز:

مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی

به گزارش «شيعه نيوز» ، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی فرزند مرحوم حاج ملا فتحعلی همدانی در سال 1320 هجری قمری مطابق با 1281 هجری شمسی در شهر همدان و در خانواده‌ای روحانی چشم به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم حاج ملافتحعلی همدانی از علما و فضلای همدان بود. البته زادگاه ایشان شیراز بود، ولی بعدها برای تبلیغ و برنامه های مذهبی مأموریت پیدا کرد و به همدان آمد و در آنجا رحل اقامت افکند.

از همان كودكی آثار عظمت روحی و استعداد معنوی عجیبی در ایشان مشاهده می‌گردید و با وجود ناراحتیهای جسمانی كه تا دوازده سالگی دامنگیرشان بود، به لحاظ هوش و قریحه ذاتی فراوان از سن هفت سالگی دروس حوزوی و صرف و نحو را نزد والد محترمشان شروع كردند.

آیت الله انصاری همدانی آغاز تحول درونی خود و شروع سیر وسلوك خود را چنین بیان فرموده‌اند: من به تشویق علمای همدان به دیار قم رهسپار شدم و تا آن زمان به طور كلی با عرفان و سیروسلوك مخالف بودم و مقصود شرع را همان ظواهری كه دستور داده شده می‌دانستم تا اینكه برایم اتفاقی پیش آمد؛ یك روز در همان سن جوانی كه به همدان رفته بودم به من اطلاع دادند كه شخص وارسته‌ای به همدان آمده و عده زیادی را شیفته خود كرده، من به مجلس آن شخص رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناسها و روحانیون همدان گرد آن شخص را گرفته‌اند و او هم در وسط ساكت نشسته بود، پیش خود فكر كردم گرچه اینها افراد بزرگی هستند و دارای تحصیلات عالیه‌ای می‌باشند اما این تكلیف شرعی من می‌باشد كه آنان را ارشاد كنم و تكلیف خود را ادا كردم و شروع به ارشاد آن جمع نموده نزدیك به دو ساعت با آنها صحبت كردم و به كلی منكر عرفان و سیروسلوك إلی الله به صورتی كه عرفا میگفتند گشتم، پس از سكوت من مشاهده كردم كه آن ولیّ الهی سر به زیر انداخته و با كسی سخن نمی‌گوید بعد از مدتی سر بلند نمود و با دید عمیقی به من نگریست و گفت:« عن قریب است كه تو خود آتشی به سوختگان عالم خواهی زد. »من متوجه گفتار وی نشدم ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس كردم برخاستم و از میان جمع بیرون آمدم در حالی كه احساس می‌كردم كه تمام بدنم را حرارت فراگرفته است، عصر بود كه به منزل رسیدم و شدت حرارت رو به ازدیاد گذارد. اوائل مغرب نماز مغرب و عشاء را خواندم و بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم، نیمه‌های شب بیدار شدم، در حال خواب و بیداری دیدم كه گوینده‌ای به من می‌گوید:« شخص عارف در بین ما همانند قرص ماه است در بین ستارگان و همانند فرشته امین وحی است در بین فرشتگان».

به خود نگریستم دیدم دیگر آن حال و هوی و اشتیاقی كه به درس داشتم در من نمانده ‌است. كم كم احساس كردم كه نیاز به چیز دیگری دارم تا اینكه مجدداً به قم آمدم. در قم شروع به حاشیه زندن بر كتاب شریف عروه الوثقی كردم تا یك شب با خود فكر كردم كه چه نیازی به حاشیه من است بحمدالله به اندازه كافی علمایی كه حاشیه زده‌اند وجود دارند و نیازی به حاشیه من نیست و از ادامه كار منصرف شدم. در همان شب این خواب را دیدم « در عالم رؤیا یك حوض بسیار بزرگ با رنگهای مختلفی دیدم كه دور آن حوض پر از كاسه‌های بزرگی بود كه بر آنها اسماء خداوند و از جمله این آیه شریفه:« ذلك فضل الله یوتیه من یشاء؛این فضل خداست كه به هر كه خواهد می‌دهد. مائده/56. »

نوشته شده بود وقتی من به نزدیك آن حوض رسیدم جامی لبریز از آب حوض كرده و به من نوشاندند كه از خواب پریدم و تحولی عظیم در خود احساس كردم و آنچنان جذبات عالم علوی و نسیم نفحات قدسیه الهی بر قلب من نواخته شده بود كه قرار را از من ربود، وجود خود را شعله‌ای از آتش دیدم، « یک بار آنقدر سوختن قلبم شدت یافته بود که احساس می کردم مرگم نزدیک است. می سوختم و دیگر امیدی به ماندن نداشتم. مطمئن بودم دوام نمی آورم می سوختم، می سوختم ... ناگهان احساس کردم نوری پیدا شد و به قلبم خورد و آن گاه قلبم آرام شد و حرارتش فروکش کرد. »

اجازه اجتهاد
شیخ محمد جواد انصاری با داشتن استعداد و توانایی ذاتی بسیار بالا و نیز پشتكار و همتی والا در همان سنین جوانی یعنی در سن 24 سالگی موفق به دریافت درجه اجتهاد شد.

بعد از این كه مرتبه اجتهاد ایشان توسط علمای همدان تایید می گردد به تشویق بعضی از بزرگان به قم سفر می كند و در درس مرحوم آیت الله عبدالكریم حائری یزدی حاضر می‌شود و بعد از آشنایی و ارتباطی كه بین این دو بزرگوار برقرار می گردد، با وجود آن كه شیخ عبدالكریم به ایشان می فرماید شما دیگر نیازی به تحصیل در قم ندارید و همان برگه اجتهادشان را تایید می كند ولی آقای انصاری چند سال در خدمت آن بزرگوار می‌ماند. آقای حائری ایشان را به خدمت سید ابوالحسن اصفهانی نیز می‌فرستد و ایشان برگه را با تجلیل امضاء می كند.

هم چنین برگه اجتهاد آقای انصاری به تائید بزرگانی مانند آیت الله محمد تقی خوانساری و آیت الله قمی بروجردی می رسد. سابقه آشنایی آقای انصاری با بزرگانی نظیر امام خمینی ، آیت الله آخوند ملاعلی معصومی و آیت الله سید محمد تقی خوانساری در همان حوزه درسی شیخ عبدالكریم حائری بود و هم مباحثه ایشان آیت الله گلپایگانی بود.

یک دستورالعمل اخلاقی
فرزند وی "احمد انصاری" در خاطره‌ای از پدرش می‌گوید: یك بار یكی از آشنایان از تهران خدمت آقای انصاری رسید و برای دستوالعمل گرفتن اصرار كرد. ایشان فرمود: تو با خانمت بدرفتاری می كنی، برو اخلاقت رو درست كن ! حجاب تو این است.

آن شخص می‌گفت : وقتی برگشتم همسرم خیلی با ناراحتی به من گفت: باز رفتی مسافرت؟! خم شدم دستش رو بوسیدم ، تعجب كرد و پرسید این كار رو كی به تو یاد داده؟ گفتم همان آقایی كه می گویی چرا رفتی پیشش. ایشان هم به آقای انصاری علاقمند می‌شود و در سفر بعدی با هم به همدان می آیند و خدمت آقا می‌رسند.

یك روز یك بازاری خدمتشان آمد و گفت یك تیرگی در من ایجاد شده و نمی توانم نمازم را با توجه بخوانم . می فرمایند: برای این است كه در فلان معامله ای كه كردی دروغ گفتی! برو استغفار كن و آن را جبران كن.

وفات
سرانجام این عالم ربانی بعد از ظهر جمعه در دوازدهم اردیبهشت 1339 هجری شمسی مطابق با دوم ذیقعده 1379 ه.ق. در سن 59 سالگی به ملكوت اعلی پیوست.

منبع : برنا
یاران آخرالزمانی
Image by Cool Text: Free Logos and Buttons - Create An Image Just Like This

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.